دوستان هستم
تلخ نه
تلخ تر از این که هست می شود
باغ
بی پرنده بی درخت می شود؟
خانه ام
خراب تر از این که هست می شود؟
وما
پشت در
به خاطر تو مانده ایم
منتظر
با تمام حس رفتن و سفر
با تمام بی درختی و پرندگی
با تمام تلخ های زندگی
به خاطر تو مانده ایم
به در نزد کسی و
من فکر می کنم
مانده ای توی ایستگاه انتظار
دست روی دست نه
روی قلب بی کرانه ات گذاشتی و
گریه می کنی و
صبر می کنی
تا علف زیر پای ما سبزمی شود
د رخت ها جوانه می زنند و
بی پرندگی
روی شاخه های نو رسیده تخم می کند
باز هم نیامدی و فکر می کنم
رسانده ای به ما
چگونه می شود
با تمام
بی قطاری و خستگی
رسید