عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 590
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

كاتاهاي شيتوريو

1- جنته                                    

2- جيون                                  

3- جي اين

4- ماتسو كازه

5- روهاي

6- وانشو

7- باساي داي                              

8- توماري باساي                        

9- باساي شو

10- ماتسوموراباساي

11- كولسوكون داي

12- كوسوكون شو

13- كوسوكون شيهو

14- چين تو

15- چين ته

16- سي ان چين

17- سو چين

18- ني سي شي

19- گوجوشيهو

20- انسو

21- سي سان

22- ناي فان چين شودان              

23- ناي فان چين ني دان               

24- ناي فان چين ساندان

25- آياگي                                  

26- جوروكو                              

27- ني پاي پوچ

28- سان چين                                                              

29- تن شو

30- سي پاي

31- سان سيرو          َ                 

32- سايفا                                   

33- شي سوچين

34- كورورونفا                         

35- سوپاريم پي  ََ                         

36- هاكاچو

37- پاچو                                  

38- هيكو                                   

39- پاي كو

40- آنان                                  

41- آنانكو                                  

42- پاپورن

43- چاتان يارا كوشانكو

 

                         كاتاهاي پايه شيتوريو

1- هيان ني دان

2- هيان شودان

3- هيان ساندان

4- هيان يوندان

5-هيان گودان

در مجموع   48= 5+ 43


تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 432
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


آیا عقب ماندگی زیر پوست مملکت من است؟

 

 

آیا عقب ماندگی زیر پوست مملکت من است؟!

 

با درود
زکریای رازی آمد و رفت! انیشتین آمد و رفت! فروید آمد و رفت ! استیو جابز که به نوعی پدر تکنولوژی نوین بود هم آمد و رفتاما هنوز در همسایگی ما
مادری اسپند دود می کند !
پدری گوسفند می کشد !

دختری طالع بینی می خواند که شوهرش باید متولد چه ماهی باشد !
پسری پشت ماشینش می نویسد: بیمه قمر بنی هاشم !
هنوز برای ازدواج استخاره می کنند !
هنوز مردی به همسرش به جرمِ کم حجابی!! تهمت فاحشه میزند!
توی چاه پول میریزند و نامه پست می کنند !
از کشتن یک بچه ۱۷ ساله ذوق می کنند !

>>>آیا عقب ماندگی زیر پوست مملکت من است؟!!!
>>>فردوسی:ھدر این خاک زرخیز ایران زمین
>>>نبودند جز مردمی پاک دین
>>>
>>>ھمه دینشان مردی و داد بود
>>>وز آن کشور آزاد و آباد بود
>>>
>>>چو مھر و وفا بود خود کیششان
>>>گنه بود آزار کس پیششان
>>>
>>>ھمه بنده ناب یزدان پاک
>>>ھمه دل پر از مھر این آب و خاک
>>>
>>>پدر در پدر آریایی نژاد
>>>ز پشت فریدون نیکو نھاد
>>>
>>>بزرگی به مردی و فرھنگ بود
>>>گدایی در این بوم و بر ننگ بود
>>>
>>>کجا رفت آن دانش و ھوش ما
>>>چه شد مھر میھن فراموش ما
>>>
>>>که انداخت آتش در این بوستان
>>>کز آن سوخت جان و دل دوستان
>>>
>>>چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
>>>خرد را فکندیم این سان زکار
>>>
>>>نبود این چنین کشور و دین ما
>>>کجا رفت آیین دیرین ما؟
>>>
>>>به یزدان که این کشور آباد بود
>>>ھمه جای مردان آزاد بود
>>>
>>>در این کشور آزادگی ارز داشت
>>>کشاورز خود خانه و مرز داشت
>>>
>>>گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
>>>گرامی بد آنکس که بودی دلیر
>>>
>>>نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
>>>نه بیگانه جایی در این خانه داشت
>>>
>>>از آنروز دشمن بما چیره گشت
>>>که ما را روان و خرد تیره گشت
>>>
>>>از آنروز این خانه ویرانه شد
>>>که نان آورش مرد بیگانه شد
>>>
>>>چو ناکس به ده کدخدایی کند
>>>کشاورز باید گدایی کند
>>>
>>>به یزدان که گر ما خرد داشتیم
>>>کجا این سر انجام بد داشتیم
>>>
>>>بسوزد در آتش گرت جان و تن
>>>به از زندگی کردن و زیستن
>>>
>>>اگر مایه زندگی بندگی است
>>>دو صد بار مردن به از زندگی است
>>>
>>>بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
>>>برون سر از این بار ننگ آوریم
 

 

 

 


تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 515
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

عشق و ديوانگي


عشق و ديوانگي

در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود فظييتهاو تباهاي دور هم جمع شدند خسته تر و كسل از هميشه.

ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت بياييد يك بازي بكنيم مثلا قايم با شك.

همه از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد. من چشم ميگدارم .و از آنجايي كه هيچ كسي نمي خواست دنبال ديوانگي بگردد همه قبول كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

ديوانگي جلوي درختي رفت و چشمهايش را بست و شروع كرد به شمردن يك ...دو ..سه...همه رفتند تا جايي پنهان شوند.

لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد.

خيانت داخل انوهي از زباله ها پنهان شد .

اصالت درميان ابرها مخفي شد.

هوس به مر كز زمين رفت.

دورغ گفت به زير سنگ ميرود ولي به ته دريا رفت.

طمع در كييسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد.

و ديوانگي مشغول شمردن بود .هفتاد ونه ...هشتادو هشت و همه پنهان شده بودند بجز عشق كه همواره مردد بود و نميتوانست تصمييم بگيرد و جاي تعجب هم نيست و چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است در همين حال ديوانگي به پايانشمارش رسيد.نودو پنچ ...نود وهفت هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد .ديوانگي فرياد زد .دارم ميام دارم ميام اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي تنبلي اش آمده بود جاي پنهان شود لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود. دورغ در ته درياچه و هوس در مركز زمين يكي يكي همه را پيدا كرد .بجز عشق او از يافتن عشق نا اميد شده بود .حسادت در گو شهايش زمزمه كرد.تو بايد عشق را پيدا كني و او پشت گل رز است.

ديوانگي شاخه چنگگ مانندي را از درخت كند و با شدت و هيجان آن را در بوته گل رز فرو كرد ودوباره  و دوباره تا با صداي ناله اي متوقف شد.عشق از پشت بوته بيرون ميزد. شاخه ها به چشمانعشق فرو رفته بود .او نمي توانست جايي را ببيند.او كور شده بود .

ديوانگي گفت.من چه كردم چگونه ميتوانم تو را درمان كنم؟

عشق پاسخ داد.تو نميتوني مرا درمان كني اما اگر ميخواهي كاري بكني راهماي من شو .

و اينگونه شد كه از آن روز به بعد............

عشق كور شد و ديوانگي همواره همراه اوست.

و از همان روز تا همشه عشق و ديوانگي همراه يكديگر احساس تمام آدماهاي عاشق سرك ميكشند.

 

 

 

 

 

 



تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 507
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


 

 

دنياي مجازي چيست ؟

 

 

مدتهاي بود ميخواستم براي سياحت از مكانهاي ديدني به سفر بروم . در رستوران محل دنجي را انتخاب كردم.چون ميخواستم ازاين فرصت استفاده كنم تا غذايي بخورم و براي آن سفر برنامه ريزي كنم.

 

 

فيله ماهي آزاد با كره ،سالاد، آب پرتقال سفارش دادم .

 

 

نوت بوكم را باز كردم كه صدايي از پشت سر مرا متوجه خود كرد.

 

 

عمو..... كمي به من ميدي؟

 

 

نه كوچولو پول زيادي همراهم نيست.

 

 

فقط انقدري كه بتونم نون بخرم.

 

 

باشد برات مي..............

 

 

صندوق پست الكترونيكي من پر از ايميل بود.از خواندن شعرها،پيامهاي زيبا همچنين جوكهاي خنده دار به كلي از خود بي خود شده بودم.

 

 

صداي موسيقي يادآورروزهاي خوش بود كه در لندن سپري كرده بودم.

 

 

عمو.......ميشه بگي كره و پنير هم بيارن؟

 

 

آه يادم افتاد كه اون كوچولو پيش من نشسته.

 

 

باشه ولي اجازه بده بعدبه كارم برسم .من خيلي گرفتارخب؟

 

 

غذاي من رسيد غذاي پسرك را سفارش دادم .گارسون پرسيد كه اگه او مزاحم است بيرونش كند .

 

 

وجدانم مرا منع ميكرد .گفتم نه مشكل نيست.

 

 

آنوقت پسرك روبروي من نشست.

 

 

عمو........چيكار ميكني ؟

 

 

ايميل هام رو ميخونم.

 

 

ايميل چيه؟

 

 

پيامهاي الكترونيكي كه مردم از طريق اينترنت مي فرستن.

 

 

متوجه شدم كه چيزي نفهميده .براي اينكه دوباره سوال نپرسد گفتم:

 

 

اون فقط نامه هست كه با اينترنت فرستاده مي شود.

 

 

عمو............. تو ايتنرنت داري؟

 

 

بله در دنياي امروزي خيلي ضروريه.

 

 

اينترنت چيه عمو ؟

 

 

اينترنت جاييه كه با كامپيوتر ميشه خيلي چيزهارو ديد و شنيد ،اخبار،موسيقي ، ملاقات با مردم ، خواندن و نوشتن ، روياها ، كارو ياد گيري همه اينها وجود دارن ولي در يك دنياي مجازي .

 

 

مجازي چيه عمو؟

 

 

تصميم گرفتم جوابي ساده و خالي از ابهام بدهم تا بتوانم غذايم را با آسايش بخورم.

 

 

دنياي مجازي جاييه كه در اون نميشه چيزي رو لمس كرد.ولي هر چي كه دوست داريم اونجا هست، روياهامون رو اونجا ساختيم وشكل دنيارو اونطوري كه دوست داريم عوض كرديم.

 

 

چه عالي ! دوسش دارم.

 

 

كوچولو فهميدي مجازي چيه ؟

 

 

آره عمو. من تويي همين دنياي مجازي زندگي ميكنم.

 

 

مگه تو كامپيوتر داري ؟

 

 

نه ولي دنياي منم مثل اونه ...........مجازي .

 

 

مادرم تمام روز از خونه بيرونه .دير بر ميگرده واغلب اونو نمي بينم.وقتي برادركو چيكم از گرسنگي گريه ميكنه. با هم آب رو به جاي سوپ مي خوريم.

 

 

خواهربزرگترم هر روز ميره بيرون . ميگن تن فروشي ميكنه اما من نمي فهم چون وقتي بر مي گرده مي بينم كه هنوزم هم بدن داره.

 

 

پدر م سالهاست كه زندانه.

 

 

و من هميشه پيش خودم همه خونواده رو توي خونه دور هم تصور ميكنم.

 

 

یه عالمه غذا ، يه عالمه اسباب بازي ومن به مدرسه ميرم تا یه روز دكتر بزرگي بشم.

 

 

مگه مجازي همين نيست عمو؟

 

 

قبل از آنكه اشكهايم روي صفحه كليد بچكد نوت بو كم را بستم.

 

 

صبر كردم تا بچه غذايش را كه حريصانه مي بلعيد تمام كند.پول غذا را پرداختم.من  آن روز يكي از زيباترين و خالصا نه ترين لبخندهاي زندگيم را همراه با اين جمله پاداش گرفتم.

 

 

ممنوم عمو تو معلم خوبي هستي .

 

 

آنجا در آن لحظه من بزرگترين آزمون بي خردي مجازي را گذارند م .

ما هر روز را در حالي سپري ميكنيم كه از درك محاصره شدن وقايع بي رحم زندگي توسط حقيقت ها عاجزيم.

 


تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 451
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


 

 

 

 

 

بمب جیوه بر سقف خانه های ایران

 

 
پس از مدت ها تبلیغ درمورد استفاده از لامپ های کم مصرف و تلاش برای گسترش آن در جامعه مدتی است که هشدارها درمورد روش نادرست استفاده از آنها در ایران جدی تر شده؛ به قول کارشناس بهداشت تشعشات وزارت بهداشت، بمب جیوه را به خانه ها آوردیم و درمورد آن آموزشی به مردم ندادیم.

 

 
همه ما حتی شده یک بار تبلیغات مربوط به استفاده از لامپ های کم مصرف به جای لامپ های قدیمی را دیده یا شنیده ایم. صرفه جویی در مصرف انرژی و به دنبال آن کاهش بهای قبض برق، مهم ترین مزیت استفاده از این لامپ هاست.

پس از مدت ها تبلیغ درمورد استفاده از لامپ های کم مصرف و تلاش برای گسترش آن در جامعه مدتی است که هشدارها درمورد روش نادرست استفاده از آنها در ایران جدی تر شده؛ به قول کارشناس بهداشت تشعشات وزارت بهداشت، بمب جیوه را به خانه ها آوردیم و درمورد آن آموزشی به مردم ندادیم.

 

 
 

 

 

خطر در بالای سر

جیوه یک فلز سمی است که روی سیستم اعصاب انسان اثر می گذارد و می تواند به بروز سرطان هم منجر شود. درون حباب لامپ های کم مصرف از گاز جیوه استفاده شده است. علی گورانی، کارشناس بهداشت تشعشات وزارت بهداشت، یکی از کارشناسانی است که در مورد استفاده نادرست از یک تکنولوژی خوب هشدار می دهد؛ او در گفت و گو با خبرگزاری ایلنا گفته است در تمام دنیا تکنولوژی هایی مانند لامپ های کم مصرف همراه با بسته های آموزشی به مردم ارائه شد ولی در ایران این وسیله بدون آموزش و فرهنگسازی مناسب به جامعه راه یافت؛ به همین دلیل حالا «در خانه ها، کوچه ها و خیابان ها شاهدیم که به راحتی لامپ های کم مصرف و فلورسنت خرد و مانند زباله های دیگر حمل می شوند؛ درحالی که این لامپ ها باید با دستورالعمل ویژه جمع و امحا شوند و خرده ها و خاک های آن را نباید به هیچ وجه با جاروبرقی جمع کرد.»

راهکارهایی برای کاهش خطر
اشاره به خطرهای احتمالی استفاده از لامپ های کم مصرف و مهتابی (فلورسنت) برای این نیست که بگوییم از این لامپ ها استفاده نکنید؛ راهکارهایی وجود دارند که با عمل به آنها احتمال خطر کاهش می یابد:

*
پرتاب کردن و شکستن لامپ های مهتابی به سرگرمی بعضی افراد به ویژه نوجوانان در خیابان ها و کوچه تبدیل شده است؛ درمورد خطرات این کار به آنها هشدار دهید.

*درصورتی که لامپ کم مصرف یا مهتابی در یک محیط بسته و کوچک شکست، تا 15 دقیقه محل را ترک کنید. بعد از بازگشت پنجره ها را باز یا دستگاه تهویه را روشن کنید. هنگام جمع آوری تکه های لامپ دستکش بپوشید یا از دو تکه مقوا کمک بگیرید.

*از جاروبرقی یا دستی استفاده نکنید. بعد از جمع آوری خرده شیشه ها، آنها را درون یک کیسه نایلونی قرار دهید، در آن را گره بنزید و درون سطل آشغال بیندازید. برای پاک کردن زمین از جیوه هم از دستمال مرطوب استفاده کنید.

*درصورتی که این لامپ ها سوختند آنها را به ماشین بازیافت زباله تحویل دهید یا در سطل های مخصوص بازیافت بیندازید.

*بهتر است لامپ های کم مصرف را درون حباب قرار دهید و آنها را در جایی وصل کنید که بیشتر از 30 سانتی متر با افراد فاصله داشته باشد.

*بعد از 5 تا 10 هزار ساعت استفاده از این لامپ ها آنها را تعویض کنید.

 


تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 579
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


 
 
خوشبختي چيه؟!
 
 

قانون هاي ذهني مي گن خوشبختي يعني رضايت.مهم نيست ...چي داشته باشي يا چقدر، مهم اينه كه از هموني كه داري راضي هستي يا نه؟!چون يه وقتهايي آدم خيلي چيزها داره اما باز هم احساس خوشبختي نداره! و بر عكسش...پس يه قانون وجود داره، كه مي گه:
 
 


ميزان خوشبختي = ميزان رضايت
 
 

حالا اين سوال مهم پيش مي ياد كه چه طوري ميشه در كل زندگي احساس رضايت كرد؟
 
 

زندگي مجموعه اي از لحظه هاست! چون پشت اين لحظه، لحظه ي بعديه و پشت اون لحظه ي بعدي و بعدي و ...پس، اگه مي خواي در كليت بزرگ زندگي راضي باشي اول بايد تمرين كني تا در لحظه راضي باشي.استاد مي گفت:
 
 


"اگه كسي تصميم بگيره فقط توي لحظه ي اكنون راضي باشه، بعد ، به لحظه ي بعدي ، كه رسيد، باز در لحظه ي اكنون راضي باشه و بعد به لحظه ي بعدي كه رسيد باز ..... مي‌دوني چي مي شه؟
 
 

اون فقط براي راضي و شاد بودن در يك لحظه تلاش كرده، اما يك دفعه مي‌بينه پنج ساله كه راضي و خشنوده! اگه كسي از لحظه ي اكنونش نا راضي باشه، بعد، از لحظه ي بعد هم نا راضي باشه ، بعد... يكهو به خودش مي ياد و مي بينه پنجاه سالشه و همه ي اين پنجاه سال رو نا راضي بوده! "
 
 


به همين دليل دانشمندان ذهني به لحظه ي اكنون مي گن: لحظه ي ابدي اكنون.
 
 


شرط رضايت اينه كه در لحظه ي ابدي اكنون راضي و شاد باشي
 
 

اصلا" مهم نيست داري در لحظه ي اكنون چي كار مي‌كني، فقط تصميم بگير مراقبه كني كه از هر كاري كه داري در لحظه انجام ميدي احساس رضايت و شادي كني.  به اين كار مي‌گن مراقبه ي لحظه ي ابدي اكنون. اين كار، اتفاقا" بر خلاف تصور، كار خيلي راحتي نيست. دانشمندان ذهني معتقدند در هر عمل و كاري كه انجام ميشه يه مقداري انرژي نهفته است و ما فقط در صورتي كه روي اون كار مراقبه داشته باشيم ميتونيم اون انرژي رو دريافت كنيم.
 
 

ببينين، مثلا" من از صبح شروع مي كنم. از خواب بيدار مي شيم، مي‌ريم مسواك مي زنيم و در همون حال به صد تا چيز فكر مي‌كنيم غير از مسواك زدن. بعد مي‌ريم صبحونه مي‌خوريم در حالي كه فكرمون هزار جاي ديگه است غير از صبحانه خوردن. بعد... در واقع هر كاري كه داريم انجام مي ديم به همه چيز فكر مي كنيم غير از همون كار. اين باعث مي شه انرژي پنهان كارها رو دريافت كه نمي كنيم، هيچ! كلي هم انرژي ذخيره شده مان را الكي خرج مي كنيم!
 
 

شايد از مراسم چاي در چين يا ژاپن شنيده باشين . اون در واقع يه جور مراقبه در لحظه ي ابدي اكنونه.
 
 


تمرين هايي براي درك و لذت بردن در لحظه ي ابدي اكنون:
 
 

تمرين 1 : براي خودتون يه استكان چاي بريزين.با دقت سعي كنيد فقط به كاري كه دارين مي كنين، فكر كنين. بعد در يه جاي آروم بنشينيد و با آرامش چاي رو ميل كنيد. به اين فكر كنيد كه با هر جرعه ي چاي، همه ي انرژي موجود در آن را دريافت مي‌كنيد و لذت مي‌بريد. به لحظه لحظه ي خوردن چاي دقت كنيد. (اگه فكر ديگه‌اي اومد توي ذهنتون، خودتون رو شماتت نكنيد. فقط آروم سعي كنيد دوباره به خوردن چاي برگرديد.) بعد از اتمام، حتما" در دفتر مراقبه از خودتون تشكر كنيد.
 
 


تمرين 2: مراقبه كنيد در زمان مسواك زدن فقط به مسواك زدنتون فكر كنين. سعي كنيد از اين كار لذت ببريد.
 
 
 
 
 

تمرين 3: مراقبه كنيد زمان خوردن غذا فقط به خوردن غذا فكر كنيد. مجسم كنيد با هر لقمه، انرژي موجود در غذا به همه ي سلول هاي بدنتون ميرسه.از هر لقمه ي اون لذت ببريد.
 
 


نكته: غذايي كه با مراقبه خورده ميشه هرگز باعث چاقي هاي موضعي نميشه. (در واقع وقتي ما غذا مي خوريم در حالي كه به صد چيز غير از خوردن غذا فكر مي كنيم، باعث انباشته شدن اون در جاهاي نامناسب مي شيم. بر عكسش هم صادقه. يعني كساني كه هر چيزي كه مي خورن، چاق نمي شن، اگه روي غذا خوردن آگاهانه، مراقبه كنن، همه ي انرژي موجود در غذا رو دريافت مي كنن. حتي مي‌تونين مجسم كنين كه دوست دارين غذا در چه قسمتي از بدن شما باعث چاقي بشه! وقتي دارين غذا مي خورين توي دلتون با لقمه هاتون حرف بزنيد! از لقمه ي نون و پنير صبحتون بخواهيد كه همه ي نيروش رو به شما انتقال بده. (نخندين! جدي مي گم! اين يكي از مراقبه هاي هندوهاست!)
 
 


تمرين 4:اين تمرين براي سيگاري هاست. اگه روي كشيدن هر سيگار مراقبه كنيد، خيلي زودتر ارضا مي شيد و به تدريج تعداد سيگارهاتون كم و كمتر مي شه.
 
 


به تدريج خودتون رو عادت بديد كه هر كاري كه دارين انجام مي دين، فقط به اون فكر كنيد و تصور كنيد با اين كار همه ي انرژي نهفته در اون كار رو دارين دريافت مي كنين. خيلي سخته، اما شدنيه! شايد باورتون نشه اما به تدريج حتي از كارهايي كه دوست نداشتيد، به شدت لذت مي بريد. اين قانون رو به ياد بسپرين: بر هر چيز كه تمركز كنيم، انرژي اون رو دريافت مي كنيم. (در بعضي از مكاتب هندي حتي بر گريه كردن و اندوه هم مراقبه مي كنند و معتقدند از اون هم ميشه  انرژي دريافت كرد اما چون اين بحث ديگه ايه و بايد فرق بين ايجاد ماند با دريافت انرژي از اندوه رو بدونيم خواهش مي كنم فعلا" در اين مورد اقدامي نكنيد!)
 
 
 
 
 
يك حكايت:
 
 
خوب مي خوام يه حكايت از يه گورو ي ( استاد بزرگ) هندي بگم كه توي يه كتاب خوندم. اون با مريدانش دسته جمعي با هم، در جايي بيرون شهر، زندگي مي كردند. همه ي مريد هاي اون موظف بودند سالها پيش اون زندگي كنند و آموزش ببينند. يك روز يه نفر به اون استاد مراجعه مي كنه و مي گه شما چه طوري به اين قدرت رسيدين كه مي تونين با نگاه ديگران رو شفا بدين؟ وقتي من مريد شما بشم، در طي اين همه سال كه بايد پيش شما بمونم، چه تمرين هايي انجام ميديم؟ در طول روز چه  كار مي كنيم؟
 
 

استاد مي گه: ما صبح ورزش مي كنيم. بعد صبحانه مي خوريم. بعدكار مي كنيم تا ناهار. بعد ناهار مي خوريم. كمي استراحت مي كنيم ، باز كار مي كنيم و شب مي خوابيم!
 
 

اون شاگرد عصباني ميشه و ميگه امكان نداره! ما همه ي اين كارها رو انجام مي‌ديم اما قدرت شما رو نداريم. استاد مي گه: هرگز شما مثل ما اين كارها رو انجام نميديد. شما صبحانه مي خوريد، كار مي كنيد، تفريح مي كنيد، در حالي كه به چيز ديگه اي دارين فكر مي كنين، اما ما وقتي صبحانه مي خوريم فقط به خوردن اون فكر مي كنيم! وقتي كار مي‌كنيم فقط به اون كار فكر مي كنيم. وقتي.....
 
 

بنابراين شما هيچ انرژي اي دريافت نمي كنيد! اما ما همه ي انرژي هاي موجود در طبيعت رو دريافت مي كنيم و با بخشيدن فقط مقداري از اون به بيمارها، باعث شفاي اون ها ميشيم!
 
 

خوب و حالا تمرين آخر:
 
 
 
 

 
 

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
يك بار ديگه اين پست رو بخون و تصميم بگير همه ي انرژي موجود در كلمات اون رو دريافت كني. لبخند بر لب داشته باش. حالا آماده باش تا در لحظه ي ابدي اكنون، شاد و راضي باشي. از همين حالا شروع كن! چون امروز اولين روز از روز هاي باقيمانده ي عمر توست!

 


تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 493
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 
 

ماساژ

۱-
با سيری در تاريخ متوجه می شويم که ماساژ در تمام ملل و با فرهنگهای مختلف مرسوم
بوده و شايد دليل رواج آن عامه پسند بودن آن نزد تمام مردم باشد و در گذشته مردم بدون اينکه
از تأثيرات فيزيولوژيکی و درمانی ماساژ آگاهی داشته باشند ازآن استفاده می کردند، مثلا" در
ضربديدگی ها اولين اقدام آنها تکان دادن و يا مالش عضو صدمه ديده بوده است.
در مِيان ملل و اقوامی که در گذشته از ماساژ به شکل وسيع تری استفاده می کردند می
توان ازمصريها، ايرانيان، يونانيان، چينی ها و ژاپنی ها نام برد وهمينطور از بين دانشمندان و
اطباء قديمی که از تکنيکهای ماساژاستفاده می کردند می توان به بقراط و ابوعلی سينا اشاره
کرد. بقراط به نتايج سودمند مالش و ماساژ در تأمين و بازگرداندن نيروی عضلانی افراد ناتوان
تا حدی پی برد و برای درمان بعضی ازعوارض مفصلی و عضلانی از اين روشها استفاده نمود.
امروزه نيز از ماساژ با اهداف مختلف و به شکل وسيع و گسترده ای استفاده می کنند و
بويژه در درمان دردهای عضلانی و مفصلی جايگاه ويژه ای را نسبت به ساير روشهای درمانی
به خود اختصاص داده است و همچنين در توانبخشی و بازتوانی بيماريهای مختلف به شکل
خاصی بکار می رود.
۲- تعريف ماساژ:
که به معنای ماليدن است و مربوط به يک Massein کلمه ماساژاز يک کلمه يونانی به نام
به معنای دست گرفته شده است ولی بطور کلی، ماساژ عبارتست از يک Manus لغت لاتين
سری حرکات منظم، مرتب و اصولی که روی بافتهای بدن به منظور اهداف خاصی بکار می
رود. به عبارت ديگر ماساژعبارتست از يک سری حرکات و مهارتهای دستی که بطورمنظم و
مخصوص بر روی بافتهای بدن جهت تأثير بر سيستم عصبی، عضلانی، پوست، مفاصل و
گردش خون بکار می رود.
۳- تأثيرات فيزيولوژيکی
الف: بر پوست
ماساژ در پوست باعث بهترشدن گردش خون و نيز باز شدن مجاری غدد چربی و عروقی
شده که اين امر در نتيجه کنده شدن بخش قشری پوست صورت می گيرد همچنين سبب بهبود
تنفس پوستی و عملکرد تراوش آن می شود، پوست گرم شده و به همين سبب خاصيت الاستيکی
و ارتجاعی پوست افزايش يافته و در نتيجه باعث کاهش درد ناشی از کشيدگی پوست هم شده و
نهايتا" اينکه کمک به دفع سريعتر مواد زايد متابوليکی و از بين رفتن چسبندگيهای مزمن می
شود.
ب: بر سيستم گردش خون
ماساژ باعث کمک به برگشت خون و لنف از اندامها و عضلات به قلب می شود و برای
رسيدن به هدف فوق يعنی کمک به برگشت خون بايد جهت ماساژ از اندامها بطرف مرکز بدن يا
قلب باشد در هنگام انجام دادن ماساژ روی مويرگها و عروق خونی فشار وارد می شود و همين
فشار باعث کمک به برگشت مواد و خون از عضلات به سمت قلب می شود و در نتيجه از توقف
مواد زايد همراه با خون و لنف جلوگيری بعمل می آيد. از طرف ديگر در اثر فشاری که بر روی
بافتها وارد می شود بطور رفلکسی مويرگها اتساع پيدا می کنند و مقدار خونی که بين بافتها
مبادله می شود افزايش می يابد
ج: بر عضلات ومفاصل
ماساژ باعث بهبود خاصيت ارتجاعی تارهای عضلانی شده، به انقباض عضله کمک می کند
و کاهش آتروفی عضلات را بهمراه دارد و باعث افزايش مقدار اکسيژن موجود در عضله شده،
همچنين موجب بهبود جريان اکسيداسيون و احياء و نيز بهبود عملکرد جذب مواد غذايی در
فيبرهای عضلانی می شود و نيز موجب تجديد قوای تحليل رفته ناشی از خستگی عضلات
می شود. در مجموع ماساژ در بدست آوردن توان از دست رفته عضلات خسته کمک مؤثری می
کند و عضلات را به حالت استراحت بر می گرداند.
همچنين ماساژ باعث بهبود جريان گردش خون مفاصل و بافتهای اطراف آنها شده و موجب
تسريع در جذب تراوشات مفصلی (مايع سينويال) گرديده و تقويت کپسول مفصلی و ليگامنت
های مفاصل و نيز بهبود تحرک مفاصل را به همراه دارد.
د: بر روی درد
شايد يکی از پرکاربردترين فوايد ماساژ کاهش درد باشد چون ماساژ از يکطرف با بر طرف
نمودن مواد زايد در بافتها موجب کاهش درد و ناراحتی می شود (يعنی در اثر افزايش گردش
خون عوارضی مانند کوفتگی عضله يا اسپاسم عضلانی را کاهش می دهد) وازطرف ديگرباعث
بالا رفتن آستانه درد گيرنده های عصبی می شود زيرا چنانچه حرکات ماساژرا بصورت ملايم
شروع کنيم و بتدريج بر شدت حرکات آن اضافه نماييم امکان دارد در نتيجه اين عمل، حساسيت
گيرندههای درد کاهش يابد و آستانه درد بالا رود.
ه: تأثيرات روحی ماساژ
با توجه به وجود استرسها و هيجانهای ناشی از زندگی روزمره که يک امر طبيعی به شمار
می آيد، عضلات خسته و سفت می شوند و قرار گرفتن درمحلی ساکت و آرام ودراز کشيدن بر
روی تخت راحت و برخورد ملايم و آرام ماساژيست همگی باعث ايجاد آرامش در فرد می شوند
و همچنين چنانچه درد و ناراحتی فرد متعاقب حرکات ماساژ بر طرف گردد تأثير بسيار مهمی از
نظر روحی وروانی بجای می گذارد.
ادامه دارد

..


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 647
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

عزیزترین بخش زندگی

بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت

مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند

لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید

شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته

و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد

جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته

و شاهد ماجرا بود

شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد

اما درعین حال می خواهد کودکش را بکشد، تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت وفراوانی رابه زندگی او ارزانی دارد

شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند

زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد

و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد

شیوانا تبسمی کرد و گفت :

اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست

چون تصمیم به هلا کش گرفته ای

عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی

بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری

و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی هیچ اتفاقی نمی افتد

و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !

زن کمی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه

درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید

اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود!

می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!

 

هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم

كسی كه به او اعتماد داریم عمری فریبمان داده است...

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد

و

آن آگاهی‌ است

و

تنها یک گناه

و

آن جهل است

 

 


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 536
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 
 

 

من از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد
     خدا گفت : نه
  آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم ،.بلکه آنها

   براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت : نه

روح تو کامل است . بدن تو موقتي است

من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد
خدا گفت : نه
 
  شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است

    من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد
  
خدا گفت : نه
من به تو برکت مي دهم

خوشبختي به خودت بستگي دارد

من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد 
  
خدا گفت : نه

درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
  
خدا گفت : نه

تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي

من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد
خدا گفت : نه

من به تو زندگي مي بخشم تا تو

از همه  آن چيزها لذت ببري

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 516
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

                                                پیرمرد و دختر

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
-چون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

چون اصلا پيرمرد نابينا بود................................

 



تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 447
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 
 

 

شيطان اعلام بازنشستگي كرد.

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده اي؟ بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند
شيطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پيش از موعدَ
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا به سينه مي زني؟
شيطان گفت: من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم. ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم، روزانه به صدها دسيسه آشکارا انجام ميدهند. اينان را به شيطان چه نياز است؟
شيطان در حالي که بساط خود را برميچيد تا در کناري آرام بخوابد، زير لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نميدانستم که نسل او در زشتي و دروغ و خيانت، تا کجا ميتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده مي رفتم و ميگفتم که : همانا تو خود پدر مني

 


 

  


 

 

 


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 770
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

 

هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود
ولي پدر ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست. فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد
بياييد قدردان باشيم


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 546
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

      اي           بشر  ،  ان‍‍‍گاري          دنيا مال  توست 

 

                                                    هيج ميداني     ،   اجل دنبال توست

 

    آنجه خوردي   مال مور  ،  آنجه بردي مال گ‍ور

                آنجه داري مال وارث ، آنجه كردي مال توست                     


 


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 548
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

انسانيت يعني اين

 

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت …
پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم ….

بچه هاش شاد میشدن …
برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …
 چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….

پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم !

زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر !
زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد …

پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 509
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

 

 



 

 

روزي دروغ به حقيقت گفت : مــــيل داري با هم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم ، حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او را پوشيد و رفت . از آن روز هميشه حقيقت عــــريان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 661
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

  1_عجب زمانه اي، شير ها پاکتي اند، پلنگ ها صورتي اند، قهرمانان دوپينگي اند و عشق ها ساعتي!

  2_حالم را به هم نزن، غم هايم به تازگي ته نشين شده است.

  3_خاطره جايي براي « رويا» باقي نگذاشت.

  4_دهانم پُر از حرف است، حيف با دهان پُر نبايد سخن گفت.

  5_ آن قدر بي سواد بود که ستون هاي افقي و عمودي جدول به ريشش خنديدند.

  6_ آن هایی که با وعده دلخوشند , نبايد از آينده بيمناک شوند.

  7_ اگر تمام گل هاي دنيا را هم به پايش بريزم باز هم کم است، چون پاهاش خيلي بو ميده!

  8_ هميشه قبل از خودم شستم خبردار مي شود.

  9_ لوازم آرايش به لوازم جادويي تغيير نام داد.

  10_کسي که از واقعيت ها بهره مي گيرد رباخوار نيست.

  11_پرنده پس از فرار از قفس، از بهار نشان لياقت گرفت.

  12_قلمي که مغز ندارد، حتما آبرويت را خواهد برد.

  13_آرايشگر به قدري سرم را سرسري تراشيد که نتوانستم سري توي سرها در بياورم.

  14_ خودروها تکامل پيدا کرده اند؛ اما خيلي از آدم ها هنوز انسان نشده اند.

  15_ بعضي از خانم ها از ترس پيري پا به «سن» نمي گذارند.

  16_ بعضي ها براي سربلندي ديگران تا کمر خم مي شوند.

  17_ هر وقت او را مي بينم کمي مکث مي کنم، مثل ويرگول.

  18_ شايد بهترين راه براي حفظ آثار باستاني، همچنان در زير خاک بودن آن ها باشد.

  19_ تمام زندگي ام قسطي است، اما گوشم بدهکار نيست.

  20_ بي صداترين «تار» را عنکبوت مي نوازد.

  21_ اين روز ها به هرکي «بال و پر» بدهيد «دُم» در مي آورد.

  22_ برخي خانم ها، مانع تمرکز سرمايه همسرشان مي شوند

  23_ تفاوت ديد من و تو در نمره عينکمان است.

  24_  خوش به حال فقير که يک حرف از غني بيشتر دارد.

  25_شايد تبر همان قند شکن رستم باشد.

  26_وقتي «رُخ»ت مرا کيش داد «مات» نگاهت شدم.

  27_عشق راهي است هموار اما بعضي ها در اين راه ليز مي خورند.

  28_برای اینکه هم رنگ جماعت شود ,  جماعت را رنگ می کرد.

  29_ از ماجراي عشقمان، موهايم روسفيد بيرون آمدند.

  30_خيلي سخت است هم روي قولت بايستي و هم زير پا نگذاري اش.

  31_ بشقاب فقير گرسنه تر از صاحبش است.

  32_سخنران خوب کسي است که بعد از سخنراني با نوک پا از سالن خارج شود تا مخاطبان بيدار نشوند.

  33_ برای مردها زندگی «جاری» است و برای زن ها , همسر برادر شوهر.

  34_ باز هم فراموش کردم فراموشش کنم.

  35_ قلم پاچه خوار نوکش همیشه چرب است.

  36_ بعضی ها راه راست را به سوی خود کج می کنند.

  37_ تنها لذتی که نمی توانی با دیگران قسمتش کنی , تنهایی است.

  38_ شاید کشمش همان انگور بازنشسته باشد.

  39_ بعضي از آدم ها درظلمات انديشه خود غرق مي شوند.

  40_ آن قدر دست روي دست گذاشت که پا روي دمش گذاشتند.

  41_ نشر اکاذيب يعني ستايش مديران نالايق.

  42_ گاهي اوقات «کليه» امورم درد مي کند.

  43_ اگر حرف مفت را مي خريدند خيلي ها ميلياردر بودند.

  44_ بعضي ها خط لبشان نستعليق است.

  45_ حتي موهايم هم مي دانند که پايان شب سيه سپيد است.

  46_آن قدر گفتند شتر ديدي نديدي که بالاخره کور شد.

  47_ نيامدي نگاهم دست خالي برگشت.

  48_ بعضي از نگاه ها صداي قشنگي دارند.

  49_ همه انسان ها برابرند اما بعضي ها برابرترند.

  50_ بهترين راه براي آب شدن برفک تلويزيون، از برق کشيدن آن است.

  51_ بهترين بازي زندگي اش زبان بازي بود.

  52_ خدايا، يارانه را از ما بگير اما يار را نه.

  53_ شايد با « ارز » معذرت مشکل تورم حل شود.

  54_ به علت خالي بودن جيب مردم، جيب برها شاکي شدند.


 


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 518
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

آدما تا وقتي كوچيكن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.

وقتي بزرگتر ميشن پول دارن اما وقت ندارن

وقتي هم پير ميشن پول دارن وقت هم دارن اما ……. مادر ندارن !

به سلا متي مادرايي كه با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميكشن ويلچر شونو هل بدن.

قند خون مادر بالاست دلش هميشه شور مي زند براي ما.

اشكهاي مادرمرواريد شده است در صدف چشمانش دكترها اسمش را گذاشته اندآب مرواريد.

حرفها دارد چشمان مادر گويي زير نويس فارسي دارد.

دستانش را نوازش مي كنم داستاني دارد.

 

دستانش دست پر مهر مادر تنها دستي ست .كه اگر كوتاه از دنيا هم باشد از تمام دستها بلند تر است .


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 648
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


سه راهکار برای رسیدن به آرامش ذهن


 

سه راهکار برای رسیدن به آرامش ذهن

 

چگونه می توان به آرامش رسید

 

لازم نیست همیشه برای انجام تمریناتی که به آرامش

 

ذهن تان کمک می کند ، در حالت نشسته و ثابت باشید

 

. این تمرینات را می توان در خلال انجام کارهای

 

روزانه هم انجام داد .

 

 

 

طی سه دهه اخیر مطالعات گسترده بشر فواید حالتی را

 

که به آن « ریلکس» گفته می شود ، به اثبات رسانده

 

است . واکنشی که انسان هنگام آرامش از خود بروز می

 

دهد ، یک نوع آسودگی ذهنی به همراه کاهش فشار خون

 

، کند شدن میزان ضربان قلب و تنفس و همچنین شل شدن

 

عضلات بدن است .

 

ایجاد چنین شرایطی بسیار ساده است . اگر در چنین

 

وضعیتی قرار گرفتید ، مطمئن باشید می توانید برای

 

غلبه بر اضطراب هایتان بر بسیاری ازفشارهای عصبی

 

ناشی از خشم ،چیره شوید . ایجاد چنین آرامشی برای

 

بچه ها نیز مفید است . مطالعاتی که بر روی تعدادی

 

از دانش آموزان یک مدرسه متوسطه درون شهری در

 

آمریکا انجام شده است ، صحت این مساله را اثبات می 

 

کند . دراین مطالعات مشخص شد نمرات آن دسته از

 

دانش آموزانی که « ریلکس »را آموخته اند ، بهتر

 

شده و خلق و خوی کار کردن و انجام کارهای گروهی

 

نیز درآنها بیشتر به چشم می آید .

 

برای رسیدن به آرامش ذهن ، سه راهکار پیشنهاد می

 

کنیم :

 

 

 

۱- تمرکز فکر ( ۱۰ تا ۲۰ دقیقه )

 

این روش قدیمی ، اولین توصیه برای ایجاد آرامش

 

کامل است . بدین صورت که ابتدا یک عبارت یا دعای

 

کوتاه را که یادآوری آن به شما آرامش می دهد و در

 

اعتقادات مذهبی تان ریشه دارد به خاطر داشته باشید

 

. مثلا چیزهایی مثل یاد خدا یا اینکه خداوند همیشه

 

یاور و پشتیبان ماست .

 

سپس چشمهایتان را بسته و در وضعیتی آرام بنشینید و

 

عضلاتتان را شل کنید : این کار را به ترتیب از

 

پاهایتان شروع کنید و سپس به طرف رانها ، شکم ،

 

شانه ، گردن و سپس سر ادامه دهید . به طوری که با

 

هر بازدم کلمه یا عبارتی که باعث آرامشتان می شود

 

را از ذهن بگذرانید . در ضمن وقتی افکار مزاحم به

 

سراغتان می آید ، نگران نباشید و نسبت به آنها بی

 

اهمیت باشید و سعی کنید به آرامی به مرور جمله ای

 

که یادآوری آن به شما آرامش می داد ، برگردید .

 

این تمرین را می توانید در وضعیتی مطلوب ، بین ۱۰

 

تا ۲۰ دقیقه انجام دهید و به یاد داشته باشید حتی

 

۵ دقیقه از این تمرین هم می تواند باعث ایجاد

 

آرامش ذهنی و تجدید قوا در شما شود .

 

اگر احساس می کنید باید حساب وقت را داشته باشید ،

 

بهتر است یک ساعت البته نه ساعتی که روی زنگ تنظیم

 

شده باشد ، کنارتان بگذارید . وقتی تمرکزتان به

 

پایان رسید ، یک دقیقه در همان وضعیت آرام بنشینید

 

و سپس کارهای روزانه تان را از سر بگیرید .

 

۲- محسوس و شمرده نفس کشیدن ( ۱۰ تا ۱۵ ثانیه ) :

 

ابتدا به آرامی و شمرده نفس بکشید و با هر بازدم

 

عددی را بگویید . می توانید از عدد ۵ شروع کنید .

 

به یاد داشته باشید . نفس عمیق بکشید به طوری که

 

ریه هایتان پر از هوا شود .

 

در ضمن بهتر است معده تان از غذا خالی باشد . بعد

 

از یک مکث کوتاه در هنگام بازدم به آرامی عدد بعدی

 

را بگویید ، چهار ، به این شمارش معکوس ادامه دهید

 

تا به یک برسید . این تمرین را می توان هر صبح و

 

شب در ۱۰ تا ۱۵ ثانیه انجام داد .

 

۳- آرمش هنگام فعالیت :

 

لازم نیست همیشه برای انجام تمریناتی که به آرامش

 

ذهن تان کمک می کند ، در حالت نشسته و ثابت باشید

 

. این تمرینات را می توان در خلال انجام کارهای

 

روزانه هم انجام داد . مثلا راه بروید یا در حال

 

نواختن یک موسیقی باشید و یا اینکه یک کار ساده

 

مثل بافتن انجام دهید .

 

در ضمن یوگا تمرکز فکر و به یاد آوردن جمله ای که

 

باعث آرامش تان می شود نیز از جمله راههایی هستند

 

که به شما برای داشتن ذهنی آرام و سالم کمک می 

 

کنند .



تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 581
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

آدم‌های ساده را دوست دارم. همان‌ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان‌ها که برای همه لبخند دارند. همان‌ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدم‌های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت‌ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بسکه هر کسی از راه می‌رسد یا ازشان سوءاستفاده می‌کند یا زمینشان می‌زند یا درس ساده نبودن بهشان می‌دهد.


آدم‌های ساده را دوست دارم. بوی ناب "آدم" می‌دهند.


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 683
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

بایستی


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 


 

 

 

باشنيدن اين کلمات باپسی لبخند بر لب برای هميشه چشمانش را بست.

 

 

حدود پنج دقيقه بعد ،کاميونی قلاب و نردبان دار به محوطه بيمارستان رسيد و نردبانش را به طرف طبقه سوم و پنجره باز اتاق باپسی باز کردو چهارده مامور مرد و زن از پله ها بالا رفته و خود را به باپسی رساندند.آنان پس از کسب اجازه از مادر باپسی ،او را در آغوش گرفته و روی دستهايشان بلند کردند و اظهار داشتند که چقدر او را دوست دارند.باپسی درحاليکه نفسهای آخر را ميکشيدبه رئيس آتش نشانان گفت : آقای رئيس ،آيا من حالا يک آتش نشان واقعی هستم؟باب گفت : البته که هستی مرد.

 

 

انواع ماشينهای آتش نشانی و از جمله آمبولانس مصدومين شد.او حتی سوار ماشين رئيس آتش نشانان نيز شد.بر آورده شدن آرزوهای باپسی ،با آن همه محبت و توجه چنان او را تحت تاثير قرار داد که سه ماه بيشتر از مدتی که دکتر ها تصور ميکردند،زنده ماند.شبی که علائم کشنده بيماری بطور رقت باری ظاهر دند،سرپرستار که قوياً پايبند اصول پرستاری بودشروع کرد به زنگ زدن به اعضای خانواده بيمار.بعد از فراغت از اينکار،به رئيس آتش نشانی تلفن زد و از او خواست در صورت امکان ماموری با لباس آتش نشانی به بيمارستان بيايد.باب پاسخ داد: ما برای انجام بهتر از اينها آماده ايم در عرض پنج ثانيه آنجا خواهيم بود.در ضمن ،ميشود خواهش کنم وقتی که صدای آژير و روشن و خاموش شدن  چراغ ماشينهای آتش نشانی را شنيديد و ديديد،اعلام فرمائيد که اتفاقی نيفتاده و فقط کارکنان آتش نشانی برای تجديد ديدار با يکی از بهترين همکاران خود به بيمارستان آمده اند.ضمناً يکی از پنجره های اتاق باپسی را هم باز کنيد.

 

 

عصر همانروز مادر به اداره آتش نشانی شهر سر زد و رئيس آتش نشانی را که دلی به بزرگی عنقا داشت ،ملاقات کرد.مادر آخرين آرزوی پسرش را با او در ميان گذاشت و از او خواست که در صورت امکان پسرشش ساله اش را سوار ماشين آتش نشانی کند و با هم يک چرخی اطراف آپارتمانها بزنند. باب(رئيس آتش نشانی) گفت :

ببينيد خانم عزيز ،ما برای انجام بهتر از اينها هم در خدمت شما هستيم.اگر لطف بکنيد و صبح روز چهار شنبه پسرتان را آماده کنيد،ما تمام روز از آن  يک آتش نشان افتخاری خواهيم ساخت .در آنروز ايشان ميتوانند از بيمارستان به اينجا بيايند،با ما غذا بخورندو با هرتلفن آتش نشانی همراه ما به محلهای حادثه بروند! و اگر شما اندازه تن او را در اختيار ما بگذاريد،برای او يک دست لباس راستکی  و کلاه واقعی که نشان اداره را نيز دارندتهيه خواهيم کرد. ساير وسايل که همگی اين وسايل همين جا ،در اداره خودمان ساخته ميشود امکان پذير است.سه روز بعد باب ،باپسی را روی تخت نشاندولباسهای آتش نشانی او را پوشاند و او را از تخت بيمارستان تا پای کاميونی که قلاب و نردبان داشت و منتظرشان ايستاده بود،همراهی کرد.باپسی را کنار راننده نشاندند و به او اجازه دادندکه از فرمان کاميون گرفته و راننده را کمک کند . باپسی از خوشحالی در پوست خود نميگنجيد.در آنروز سه بار تلفن آتش نشانی به صدا در آمدودرهرسه مورد باپسی همراه با ديگر ماموران آتش نشانی به محل آتش سوزی رفت.او سوار

 

 

مادر در حالی که با لبخندی محبت آميز لبخند پسرش را پاسخ ميداد گفت :   " باشد.بگذار ببينم ميتوانم کاری برايت بکنم. "

 

 

مادر ، من هميشه آرزو داشتم وقتی که بزرگ شدم،مامور آتش نشانی بشوم. "

 

 

مادری 26 ساله زير چشمی به پسرش که به علت ابتلا به سرطان خون در بستر مرگ بود، خيره مينگريست. هرچند که دل مادر لبريز از غم عالم بود،اما احساسی قوی و اراده ای خلل ناپذير بر وجودش مستولی بود.مثل هر مادری دلش ميخواست پسرش بزرگ شود و به آرزوهايش دست يابد.اما حالا ديگر اين امر غير ممکن بنظر ميرسيد.سرطان کار خودش را کرده بود.با اين وجود،مادر هنوز ميخواست که آرزوهاي پسرش صورت واقع به خود بگيرند.او دست پسرش را گرفت و پرسيد : " باپسی ،پسرم ،هرگز به اين فکر کرده ای که وقتی بزرگ شدی ميخواستی چکاره بشوی؟آيا توی روياها و آرزوهايت فکر کرده ای که با زندگيت ميخواستی چکار بکنی؟ "

..


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 644
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


زیباترین آرایش انسان


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زيباترين آرايش براي لبان شما راستگويي                   براي صداي شما دعا به درگاه خداوند                 براي چشمان شما رحم و شفقت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

براي دستان شما بخشش                                       براي قلب شما عشق                                      و براي زندگي شما دوستيهاست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هيچ کس نميتونه به عقب برگرده و همه چيز را از نو شروع کنه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولي هر کسي ميتونه از همين حالا عاقبت خوب و جديدي را براي خودش رقم بزنه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خداوند هيچ تضمين و قولي مبني بر اين که حتما روزهاي ما بدون غم بگذره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خنده باشه بدون هيچ غصه اي، يا خورشيد باشه بدون هيچ باروني، نداده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولي يه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشيم در مقابل مشکلات،

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تحمل سختي ها رو برامون آسون ميکنه و چراغ راهمون ميشه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نا اميدي ها مثل دست اندازهاي يک جاده ميمونن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگي بشن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولي در عوض بعدش از يه جاده صاف و بدون دست انداز بيشتر لذت خواهي برد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بنابر اين روي دست اندازها و ناهمواريها خيلي توقف نکن    به راهت ادامه بده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وقتي احساس شکست ميکني که نتونستي به اون چيزي که مي خواستي برسي      ناراحت نشو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حتما خداوند صلاح تو رو در اين دونسته و برات آينده بهتري رو رقم زده

 

 

 

 

 

تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 478
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI


 

 

 

 

 

 
تاپلئون بناپارت امپراطور فرانسه :دو مزیّتی که انسانها را قدرتمند می کند مردان جسور و زنان با ناموس است که در راه ملت خود بدون تردید جانشان را فدا  می نمایند.ترکان دارای چنین مزیّتی هستند.آنان را می توان کُشت اما نمیتوان مغلوب کرد                                                                                                                          
 
تاسو شاعر ایتالیایی :ترکان هنگامی که به دشمن حمله می کنند مثل طوفان بی امان و مانند دریای ترسناک هستند.در میان دوست و دشمن بی سلاح مانند باد سحر ملایم و آب دریا براق میمانند. از این باد ملایم و آب براق سوءاستفاده نکن چون آن را به اقیانوس وحشتناک تبدیل کردن برای آنان مثل آب خوردن است.                                                   
 
 
ویلیام مارتین شاعر و نویسنده فرانسوی :در میان تمام ملت ها پاکدامن ، جسور و در دوستی ثابت قدم ترکان را دیدم . اگر به عنوان مهمان به دهکده ای در ترکستان بروید آن وقت مسافرپروری و صمیمیّت را در آنجا دیده و یاد می گیرید. به نظر من نژاد و ملتی که امپراطوری های بزرگی بنا نهاده اند ترکان هستند که در این کار در تاریخ ماهر                       بوده اند. امپراطوری های هم زمان ترکان همواره به خاطر ارتباطات اجتماعی ، دینی و عدالت از آنها تقدیر کرده اند           
 
 
شاری پادشاه سوئیس :در پولتاوا اسیر روسها می شدم. این برای من مثل مرگ بود. در جلوی نهر بوغ خطر اسارت بیشتر به نظر می رسید. در مقابلم نهری بزرگ ، در پشتم دشمن بی رحم، و بر سرم آفتاب گرم جهنمی بود. آب مرا غرق ، دشمن مرا تکه تکه می کرد و خورشید می خواست از گرما مرا آب بکند. ترکان نجاتم دادند ولی اسیر خود کردند. اما در زندان نبودم هر کاری که می خواستم انجام می دادم. من اسیر شفقت، نزاکت و اصالت شده بودم. در میان این مردم مهربان ، خون گرم و مهمان نواز زندگی کردن چقدر زیباست
 


تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 583
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

هنرهای رزمی

 



نمی توان تاریخ دقیقی برای پیدایش هنرهای رزمی ذکر کرد. اما می توان تصور کرد که اگر هنرهای رزمی را مجموعه مهارت هایی جهت افزایش توانایی های بشر برای دفاع از خود درنظر بگیریم قدمت آن با قدمت تاریخ برابری می کند. با این حال پیدایش این هنرها به آن شکلی که ما امروز می شناسیم را به چندهزار سال قبل و معبد شائولین واقع در چین منتسب می کنند. هنرهای رزمی ارتباط عمیقی با تفکرات، مذهب و فرهنگ شرق داشته و در کنار افزایش مهارت های جسمی به رشد روحی و معنوی هنرجویان نیز می پردازد. البته امروزه ما بیشتر با ورزش های رزمی روبرو هستیم که در حقیقت شکل ساده شده ای از هنرهای رزمی هستند و در اکثر آنها خصوصا در رشته های رقابتی آنچنان اثری از آن بخش معنوی به چشم نمی خورد. هم هنرهای رزمی و هم ورزش های رزمی به علت فواید بیشمار خصوصا تاثیر بر سلامت جسمانی، افزایش اعتماد به نفس و خودباوری و... از محبوبیت زیادی در دنیا برخوردارند. هنرهای رزمی را معمولا به دو دسته هنرهای رزمی سخت یا بیرونی، و هنرهای رزمی نرم یا درونی تقسیم می کنند.

هنرهای سخت

در این دسته از هنرهای رزمی بیشتر به جنبه بیرونی و فیزیکی هنرجو توجه شده و به روی افزایش قدرت جسمی تاکید می شود.

برخی از رشته هایی که می توان آنها را جزو هنرهای رزمی سخت به حساب آورد عبارتند از: برخی از سبک های کونگ فو، کاراته، موی تای، نین جوتسو، تکواندو، و...


هنرهای نرم

در این دسته از هنرهای رزمی بیشتر به پرورش و در اختیار گرفتن نیروهای درونی که به نیروی چی معروف است و گفته می شود از نقطه‌ای به نام تان تین سر چشمه گرفته و در تمام بدن پخش می‌شود تاکید می شود. برخی از هنرهای رزمی چینی مثل تای چی از این دسته از هنرهای رزمی هستند. البته باید توجه داشت که در اکثر هنرهای رزمی هم به جنبه بیرونی و هم به جنبه درونی توجه می شود اما تاکید سبک های مختلف بر یکی از این دو باعث بوجود آمدن این تقسیم بندی شده است.



تاریخ : دو شنبه 23 بهمن 1391
بازدید : 623
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

 

 

• سرقول خود به دی ماهی ها بمانید


متولدین دی ماه برای ارضای خواسته‌های خود ابتدا، بایستی فکر و ذهن‌شان را سر وسامان دهند تا توجه و حواسشان روی موضوع خاصی متمرکز شود. سر و وضع ظاهری برای آنها، از اهمیت خیلی زیادی برخوردار است، از این رو برای راه یافتن به قلبشان باید دریابید که چه چیزی را دوست دارند و سپس خود را به آن شکل در آورید. آنها علاقه شدیدی به کارشان دارند و شما هم بایستی به شغل و پیشه آنها اهمیت زیادی بدهید. آنها خواهان دریافت هدیه هستند، ولی تنها از گرفتن کادوهای گران‌قیمت به وجد می‌آیند. هرگز و تحت هیچ شرایطی اعصابشان را خرد نکنید چون بسیار خشمگین و بدخلق می‌شوند و طغیان‌های عصبانیت‌شان غیر قابل کنترل است. آنها در پذیرفتن هر گونه مسئولیت و تعهدی، بسیار کند عمل می‌کنند پس صبر و حوصله زیاد به خرج دهید. زمانی که در کنارشان در جمعی هستید، حسابی مراقب اعمال و رفتارشان باشید، چرا که از خجالت زده و شرمنده شدن در مقابل دیگران بیزارند. همیشه و تحت هر شرایطی سر قولی که با آنها می‌بندید بایستید و زیر عهد و پیمانتان نزنید


تاریخ : شنبه 21 بهمن 1391
بازدید : 515
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

بسلامتی اونایی که هیچ دل خوشی ندارن ولی باز زندگیشون رو می کنن به این امید که شاید یه روز خوب بیاد!


تاریخ : شنبه 21 بهمن 1391
بازدید : 451
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

ما ملیون ها تن آدمیم

آماده سوختن

آماده ساختن کوره های مدرن

که با یک کبریت گرم

وبا میلیون ها آه جانسوز

خاموش نمی شوند

میلیون ها تُن

زباله خطرناک متعفن

با طبعی گرمتر و بلند تر

و قلبی تپنده تر از مرسدس بنز

بمب های ساعتی بدون شماته

که به انفجار نزدیک ترند

از ساعت به مچ دست!

دست سَر می رود از ساعت

و کبریت نمی کشم

به احترام قطب الدین شیرازی

حقوق شهروندی

و تنها بیمارستان سوختگی شهرم

تا میلیون ها تن زباله

باز به حیات کوچک من بریزد

وبعد از "مدونا"

بزرگترین دغدغه ی شاعری پست مدرن

باشد

کبریت را

به مزه ملی ایران باستان

غرض می دهم

تا قبل انفجار

زرتشت

بی خیال حقوق شهروندی

بدون در نظر گرفتن سرمایه ملی

و شاعری صبور

اشهدش را به این شعر بخوراند

و خود سوزی کند


تاریخ : شنبه 21 بهمن 1391
بازدید : 698
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

دوستان هستم

 

 

تلخ نه

تلخ تر از این که هست می شود

باغ

بی پرنده بی درخت می شود؟

خانه ام

خراب تر از این که هست می شود؟

وما

پشت در

به خاطر تو مانده ایم

منتظر

با تمام حس رفتن و سفر

با تمام بی درختی و پرندگی

با تمام تلخ های زندگی

به خاطر تو مانده ایم

به در نزد کسی و

من فکر می کنم

مانده ای توی ایستگاه انتظار 

دست روی دست نه

روی قلب بی کرانه ات گذاشتی و

گریه می کنی و

صبر می کنی

 تا علف زیر پای ما سبزمی شود

د رخت ها جوانه می زنند و

بی پرندگی

روی شاخه های نو رسیده تخم می کند

باز هم نیامدی و فکر می کنم

رسانده ای به ما

چگونه می شود

با تمام

بی قطاری و خستگی

رسید


تاریخ : شنبه 21 بهمن 1391
بازدید : 810
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

مولاي روزهاي سرد(تقديم به حضرت مولانا)

 

روي دوش من

امانتي نا خواسته است

لعنت به تمام كوه هاي جهان

حتي كوه هايي كه ته اقيانوس پنهان شدند

و تپه هايي كه له شدند زير چند واحد آپارتماني

روي دوش من

امانتي ناخواسته است

كه سر به سرم مي گذارد

پا به پاي من با همين كفش هاي چيني

درد مي كشد

و بال هايي كه حق مسلم ماست

و دانشمندان

در اوقات فراقت به آن فكر مي كنند

تا آن زمان

سرم گرم شعر و شراب است

مولاي روز هاي سرد

چقدر كنار آتش به تو نزديكم

اگر قرعه به بيت هاي خواب آلود نيفتد

سر به بالين نهم

و تنها تو را رها كنم

ترك ها ببرند

و شاهنشاه شعر بماني

ما شيوخي داريم

كه هميشه با ما شوخي مي كنند

و در پست  ترين فضاي مدرن

انبر و ديوان شمس را كنار هم مي گذارند

و ما دلخوشيم

 به صيد قزل آلا در آمريكا۱

آنجا كه مي شود ديوان شمس را سكه 50 سنتي عظيمي تصور كرد

كه روي آن بنزين سوپر بريزند

و به كبريتي كوچك بفهمانند

فكرنكن !

اين چيزها توي اين اوضاع تحريم غنيمت است

غنبمت است

 اگر عالمي رو دست ها ي من بسوزد

باز در اين روز هاي سرد مي چسبد

مولاي روزهاي  سرد


تاریخ : شنبه 21 بهمن 1391
بازدید : 982
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI

آب رفته را توی جوب

تف کردم

و زندگی از کنار من گذشت

گذشت

تا آسیاب ها بچرخند

گذشت مثل سگی بی محل

محل مناسب برای گذر

دکه سیگار فروشی است

به جگر های له شده

نگاه کنیم و با تامل

جوب را به شهر تف کنیم

که در این روز گار قحطی

به دجله انداختن نیکی است

گذشت

گذشت

گذشت

ده سال

بیست سال

تا صد سال اول عمر

گذشت خوب است

بعد به سختی می شود گذشت

از چهار راه

از پل هوایی

از مرگ

مرگ بر این روزگار سگی

شعاری که از ذهن من گذشت

کشیده شد به محله به کوچه به دیوار

پل هوایی

وگذشت از چهار راه

و حتی ازمرگ

گذشت

گذشت

گذشت

از من تنها مرگ ماند

و این روزگار سگی

شاه شد

منافق شد

صدام شد

و...

و گذشت

زندگی از کنار من گذشت


تاریخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391
بازدید : 614
نویسنده : MOHAMMAD MOGHERI



 

 
 

 

 

 

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.

 

 

 

 

 

 

پرسیدم: «چرا می خندی؟»

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام می گیرد»

 

 

 

 

 

 

 

پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»

 

 

 

 

 

 

 

گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»

 

 

 

 

 

 

 

با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»

 

 

 

 

 

 

 

جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»

 

 

 

 

 

 

 

پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»

پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رام دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری ب

 

 

 


نعمت است نه فاجعه رفتن کسی که لایق نیست .............

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عمومي و ورزشي و علمي و آدرس msahand.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com